نقاب انداختن از چیزی، آن را نمایان کردن. پرده از آن برگرفتن: ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته. خاقانی. - نقاب انداختن بر چیزی، آن را پنهان کردن. مخفی کردن. پوشاندن
نقاب انداختن از چیزی، آن را نمایان کردن. پرده از آن برگرفتن: ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته. خاقانی. - نقاب انداختن بر چیزی، آن را پنهان کردن. مخفی کردن. پوشاندن
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). کباب افکندن. قرار دادن گوشت به قطعات کرده بر آتش بقصد برشته و بریان شدن: حسن می خواهند مستان را به شمع و گل چه کار هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). اگر قبول نداری که بی تو چون داغم بیا به سینۀ سوزان من کباب انداز. میرزا صائب (از آنندراج). اگر چه عشق نداردز من فسرده تری توان به سینۀ گرمم کبابها انداخت. میرزا صائب (از بهار عجم)
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). کباب افکندن. قرار دادن گوشت به قطعات کرده بر آتش بقصد برشته و بریان شدن: حسن می خواهند مستان را به شمع و گل چه کار هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم. محمدقلی سلیم (از آنندراج). اگر قبول نداری که بی تو چون داغم بیا به سینۀ سوزان من کباب انداز. میرزا صائب (از آنندراج). اگر چه عشق نداردز من فسرده تری توان به سینۀ گرمم کبابها انداخت. میرزا صائب (از بهار عجم)
مرادف رنگ خانه ای ریختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی افکندن. بنیاد نهادن: ز نو میخواهم اندازم بنای عشرت آبادی که روزی خاک و خشت این کهن ویرانه خواهم شد. آصفی (از آنندراج)
مرادف رنگ خانه ای ریختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی افکندن. بنیاد نهادن: ز نو میخواهم اندازم بنای عشرت آبادی که روزی خاک و خشت این کهن ویرانه خواهم شد. آصفی (از آنندراج)