- طناب انداختن
- کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن
ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
معنی طناب انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
- طناب انداختن
- دار کشیدن، کمند انداختن کمند انداختن گرد کسی یا چیزی، خفه کردن با طناب و کمند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کباب پختن: (حسن میخواهند مستانرا بشمع و گل چه کار ک هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم) (محمد قلی سلیم)
engatar
зацепить
zaczepić
зачепити
enganchar
accrocher
agganciare
हुक करना
menggantungkan
kanca takmak
হুক লাগানো
ہک کرنا